People Say

Notice: If you’re checking this page by phone, activate “desktop site” mode.

Her

تمام گرفتاری خودم رو در متمرکز نبودن میبینم. اینکه این تکنولوژی دیوانه‌ و مسخره در این سردرگمی چقدر تاثیرگذار بوده رو قادر نیستم تخمین بزنم ولی انقدر بزرگ بوده که کل این مدت ازش بی‌خبر بودم و فکر میکردم مشکل از منه که در ماهیتی {مشخص} بودن ناتوانم. تمام این مدت سایه هیولایی که بالای سرم در حال بزرگ شدن بود رو ندیدم. این هیولا چیزایی رو به من نشون داد که باعث شد فکر کنم ده‌ها زندگی دیگه هم برام کمه. باعث شد بیشتر فکر کنم هیچی نیستم. نه، من حتی دیگه نمیگم این خوبه یا بد.

دیروز:

«این رمان شاهکار قرن هفدهم شد بچه‌ها»

– .برو شروع کن به خوندنش. بعد از کلی خوددرگیری سفارش میدم، گوشه کتابخونه خاک میخوره. هنوز چیزی به من اضافه نشده

امروز:

«فلان مقاله رو بخونید بچه‌ها، درمود سنت‌ها میگه»

– .برو دانلودش کن حالا که دانلودش کردی ماستودون آپلودش کن. تو که نمیخونی، بذار بقیه بدونن حداقل، شاید دنبالش رفتن

– .بقیه هم نمیخونن و هیچ‌کس نیست که دنبال کنه

فردا:

««به جای “اکتیویتی پاب” یه پروتکل دیگه اومده

برو یه خبر سه دقیقه‌ای بخون وبه عنوان محتوای غنی جدیدت پستش کن. به مخاطبان خیالیت سوژه جدید برای دنبال کردن بده و تو مغزت کلی به وجود نسبتا مفیدت ببال. به همه‌چیز شبیه به یه طعمه نگاه کن تا فقط با بقیه آدما پخشش کنی، به مریضیت وسعت بده

.هنوز چیزی به من اضافه نشده

هر روز بین تمام چیزهایی که میشنوم و میخونم گم‌تر از دیروزم. من چقدر دیگه فقط برای آگاهی از وجود این همه تنوع اطلاعاتی فضا دارم؟ از باقی عمرم چقدر باقی مونده؟ من هر روز کجای خودم میمونم و گیر میکنم؟ این چه گرفتاری‌ای بود؟ من میخوام مثل تو باشم. تویی که فقط یک چیزی. تویی که یک چیز رو در همه‌چیز پیدا کردی و همه اونا جزئی از تویی شدن که فقط یک چیزی. تویی که ثابت هستی، هرچند سخت. من آرزو کردم یک چیز باشم. یک ماهیت پیدا در فضا و زمانی غریب

.این میل به همه‌چیز بودن و هیچ‌چیز نشدن بود


مشکلات جهان نوین و {پارانویا}

– خوشحالی واقعی مثل خوکی در قفس با آنتی‌بیوتیک

– کودک مو بلوند، آب پرتقال برای‌ صبحانه

– برنامه‌های تلویزیونی کمدی

– آیس‌لاته از استارباکس، لایک کردن پست‌های اینستاگرام

– کمتر الکل خوردن، خریدن جدیدترین بازی‌های فوتبالی

– عمل‌گرایی، نخوردن غذاهای مایکروویوی

– عضو فعال کمپین حامیان طبیعت بودن، گیاه‌خوار شدن برای تفریح

– به سمت ساحل، حالت از خودت و خانواده‌ت بهم میخوره

– ایرادی نداره، لبخند بر لب به آشپزخونه میری و تفنگی که خشابش رو پر کردی در دهان قرار میدی و با یک زاویه درست و دقیق صد و بیست درجه، مخ خودت رو پخش میکنی‌ روی دیوار.

طوری شده که انگار آگاهی از تحت کنترل بودن فایده‌ای نداره؛ انگار همه‌ی ما در کلان‌شهری به ظاهر آرمان‌شهر زندگی میکنیم. یه وقت به خودتون میاید و میبینید خیلی وقت بوده که خوشحال‌ نبودید و همینجا مغز میگه: پس دیروز زمانی که لبخند زدی چی؟ و تو میگی: اون که خوشحالی‌ واقعی نبود. آیا خوشحالی واقعا وجود داره؟ آیا ادن لبخندها انعکاسی از خوشحالی بودن؟ خوشحالی مگر نسبی‌ نیست؟ فرق شخصی که بالاخره فرصتی برای کشتن خودش پیدا میکنه با شخصی که با زن سکسی خودش تو ساحل قدم میزنه و آب پرتقال مینوشه چیه؟ اینها سوالاتی هستن که بارها و بارها تکرار میشن. این آلبوم شاهکار تصویری از همین خوشحالی‌های بیهوده با انزوا و آنتی-کاپیتالیسم رو به مخاطب نشون میده.

OK Computer

راسکولنیکوف (Hiro)

انزوا، دستان در سایه، تئوری توطئه، ایده کنترل… زمانی میرسه که به اینها بیشتر از معمول فکر میکنم. کاپیتالیسم، خوشحالی‌های پوچ و بی‌فایده. زمانه طوری شده که انسان به سختی میتونه بر علیه نیهیلیسم بحث کنه؛ طوری که انگار کافکائوسکه (چرخه بی‌ارزش حیوان‌گونه‌ای که بی‌نهایت‌بار بدون تنوع تکرار میشه) درسته. انگار تنها چیزی که باعث میشه ما خودکشی نکنیم پکیج‌های عادت هستن. کارهای بیهوده‌ای که مغز برای بقای راحت‌تر اون‌ها رو انتخاب میکنه. مثل‌ پورن، دخانیات و بازی‌های ویدیویی. وسعت پکیج عادت، ربط‌ مستقیمی به شخصیت داره.


revolution of junky influencers, surely?!

typical me: in love with dinosaur content.

You were right, Sarina.

“Plastic Intelligence” | «هوش پلاستیکی»

From TED Conference (2014)